اطلاعیه مدیر
آرشیو سایت بزودی کامل خواهد شد ، لطفا صبور باشید .
آرشیو : 1332

جوان مالكي به علت معاشرت با دوستان ناباب، كارش به قمار و ميخواري مي كشد، همه ي دارايي و حتي همسر خويش را نيز در اين رهگذر از دست مي دهد و با پسر كوچكش آواره مي شود. حادثه اي پسر را نيز از او دور مي كند و پسر از روي استيصال به گدايي مي افتد. در حالي كه پدر به هنگام كار در گاراژ بر اثر تركيدن مخزن اكسيژن نابينا مي شود. سرانجام پدر و پسر روزي يكديگر را مي يابند و زندگي جديدي را شروع مي كنند.

جواني كه در كودكي پدرش را گم كرده دختري را در يك روستا فريب مي دهد و به شهر مي گريزد. دختر آواره مي شود و عاقبت به گروه زنان بدكاره مي پيوندد. پسر درگير و دار ماجراهايي دست به تبهكاري مي زند و كارش به دادگاه مي كشد. پدر جوان كه دادستان است او را محكوم مي كند. اما در همين زمان هم است كه پدر در مي يابد مجرم كسي جز پسر او نيست.

پریوش و مهوش دو خواهرند با دو روحیهٔ متفاوت – پریوش از طریق دوستی ناباب با جوانی به نام فیروز آشنا شده و وسیلهٔ او منحرف و سرگردان و آواره میشود. مهوش با معلمش بهروز ازدواج میکند و پریوش که روی بازگشت به خانه را ندارد هرچه بیشتر آلوده به فساد میشود و زمانی جرئت بازگشت به خانه را پیدا میکند که پیر و شکسته شده است و خانوادهاش او را نمیشناسند و ناچار مجدداً به زندگی اندوهبار خود باز میگردد. مهرداد پسر کوچک خانواده از همان کودکی به درس خواندن علاقه داشت که سرانجام پزشک شد و به کانادا رفت. نکته جالب اینکه بازیگر نقش مهرداد به اسم وریا خردمند سرانجام بازیگری را کنار گذاشت و هم اکنون در رشته پزشکی در شهر شیراز مشغول به تحصیل است.

مشهدي عباد پيرمرد خسيس و پولداري است كه شيفته ي گلنار دختر رستم بيك تاجر ورشكسته است. رستم بيك حاضر مي شود گلنار را به مشهدي عباد بدهد تا او قرض هايش را بپردازد، ولي گلنار جواني به نام سرور را دوست دارد. مشهدي عباد موفق مي شود كه سرور را از سر راه خود بردارد و مراسم ازدواجش را تدارك ببيند. اما در مراسم عروسي سرور ترتيبي مي دهد كه مشهدي عباد از ازدواج با گلنار منصرف شده و تمام ديون رستم بيك را نيز بپردازد.

گلنسا محبوب جوانان دهکدهاست و همه خواهان ازدواج با او هستند، ولی او فریب وسوسههای جوانی شهری را میخورد و صاحب فرزندی میشود. سپس جوان او را ترک میکند و پنج سال بعد وقتی به ده بازمیگردد با فرزندش روبرو میشود و او را با خود به شهر میبرد. گلنسا که گمان میکند فرزندش را دریا از او گرفته خود را در دریا غرق میکند. محمود، پدر گلنسا نیز انتقام دخترش را در شهر از جوانی که مسبب این فاجعهاست میگیرد.