اطلاعیه مدیر
آرشیو سایت بزودی کامل خواهد شد ، لطفا صبور باشید .
تگ های آرشیو : ملوسک

پدر محسن و نامادري اش با او بناي ناسازگاري دارند، و مرد كه سربار همسرش است مي پذيرد كه فرزندش را به پرورشگاه بسپارد. پدر به فرزندش قول مي دهد كه چند ماه ديگر او را به خانه باز خواهد گرداند. محسن با نوجواني به نام احمد آشنا مي شود، و پس از قطع اميد از پدرش با احمد از پرورشگاه مي گريزند و به ولگردي و دزدي رو مي آورند. چند سال بعد محسن به دختر كارگري به نام مريم دل مي بندد و همراه احمد براي گذراندن زندگي به گروه اصغر، كه از سارقان حرفه اي هستند، مي پيوندند. …

سلیمی تاجر خوشنامی است که پس از تقلب شریکش ورشکست میشود. او در خارج از کشور خودکشی میکند. زن و مردی که از آذر دختر کوچک سلیمی نگهداری میکنند پس از اطلاع از فوت سلیمی به آزار و اذیت آذر میپردازند. آذر از خانهٔ آنها میگریزد و در خانهٔ یکی از بستگانش ساکن میشود. او در کنار محمود بزرگ میشود، و سالها بعد پس از آشنایی با علی به او دل میبندد. در این فاصله ادارهٔ سرپرستی اموال اعلام میکند که به دلیل شکایت سلیمی از شریک آلمانی اش پنج میلیون تومان در ادارهٔ سرپرستی در وجه آذر موجود است. …

تعدادي از كاركنان معدن دست به اعتصاب زده اند. ابراهيم، كه نماينده ي كارگران است، به تهديد كارفرما ناچار به امضاي قراردادي مي شود كه عرصه را بر كارگران تنگ مي كند. ابراهيم از فرط شرم و احساس گناه خود را حلق آويز مي كند، و اهالي همسر و فرزندانش اصلان و سليم را ناچار به ترك ديار مي كنند. آنها به جنوب مي روند و سال ها بعد اصلان با كار در اداره ي بندر شرايط تحصيل سليم را فراهم مي كند. سليم براي ادامه تحصيل به پايتخت مي رود و اصلان به استخدام فرخ در مي آيد تا اموال تيمورخان، كنترات چي بندر، را به سرقت ببرد. پاي اصلان به قاچاق كشيده مي شود و با بازگشت برادرش، كه افسر پليس است، فرخ از اصلان مي خواهد كه او را از مبارزه با قاچاقچي ها منع كند. مليحه به عقد اصلان درمي آيد، اما توسط تيمور كشته مي شود. سرانجام اصلان، به تلافي، تيمور و افرادش را به قتل مي رساند و خودش، موقع فرار، با گلوله ي سليم از پا درمي آيد.

شهرزاد با تصميم مادرخوانده اش فرنگيس با جشن با هرمز مخالفت مي كند، و با رها كردن ثروتي كه پدرش براي او به ارث گذاشته از خانه مي گريزد و به فريدون كه كافه اي را اداره مي كند، پناه مي برد. او بچه اي به دنيا مي آورد و فريدون به دليل وابستگي شهرزاد به فرزندش قصد دارد از او سوء استفاده كند. ..

مشكي (بهمن مفيد) و دوست خل وضعش نصرت (فيروز) در كارخانه اي كار مي كنند. با پيوستن نامزد مهدي، فاطي (آسيه صدر)، به جمع آن دو كريم (علي آزاد) رئيس شركت، در صدد اغفال فاطي و قتل مشكي بر مي آيد. او از يك سو مشكي را به بهانه ي خريد لوازم كارخانه به تهران مي فرستد و عده اي را مي گمارد تا در جاده او را به قتل برسانند، و از سوي ديگر مباشرش برزو (فرهاد حميدي) را وا مي دارد تا فاطي را به زور به ويلاي او ببرد.

رضا با فاطمه قرار ازدواج مي گذارد. امير، پدر رضا، كه راننده ي اتومبيلهاي راه سازي است، براي تأمين هزينه مراسم عروسي فرزندش با گروهي خلافكار، كه توسط مردي افليج و آهو اداره مي شود، تماس مي گيرد تا محموله ي هرويين را تحويل گرفته و به رئيس گروه برساند. امير، كه گمان مي كند تحت تعقيب مأموران پليس قرار گرفته، هرويين ها را دور مي ريزد،

شهرام (شهرام ثميني پور) با مادرش شيرين (ملوسك) زندگي مي كند. شهرام با تهيه ي پول از طريق ماشين شوئي، واكسي و فروش بليت بخت آزمائي خيال دارد براي خودش بابائي دست و پا كند. او با مرد معركه گيري به نام رضا (رضا بيك ايمانوردي) آشنا مي شود و رضا و گروهش را به خانه شان دعوت مي كند. وقتي شيرين به علاقه ي شهرام به رضا پي مي برد،…

محسن (محمدعلي فردين) با عاطفه (ملوسك) قرار ازدواج مي گذارند و سپس به شيراز مي رود تا پدر و مادرش را از قرار ازدواج خود باخبر كند. عاطفه با دايي اش زندگي مي كند. روزي ژاله كه خواننده ي كاباره است، بيمار مي شود و دايي عاطفه به خواهرزاده اش پيشنهاد مي كند كه به جاي ژاله در كاباره برنامه اجرا كند. رضا (رضا بيك ايمانوردي)، دوست محسن، عاطفه را در كاباره مي بيند و به او بدگمان مي شود، و از او مي خواهد كه از سر راه محسن ـ كه نامزدي به نام نسرين دارد ـ دور شود. عاطفه كه به ژاله قول داده از فرزند او نگه داري كند به اجراي برنامه در كاباره ادامه مي دهد. وقتي قرار است محسن با نسرين ازدواج كند شاگرد رضا بيمار مي شود و رضا او را به بيمارستان مي رساند و در آنجا با عاطفه رو به رو مي شود كه به عيادت ژاله آمده است. ژاله فوت مي كند، و رضا از عاطفه عذرخواهي مي كند و ماجرا را براي محسن باز مي گويد.